۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۰

خیزکاندر دلبری بر عهد و پیمان نیستی
وه که اندر دوستی یکروی و یکسان نیستی

از لبت کس بوسه‌ای نستد کزوجان نستدی
با چنین دندان مرا باری بدندان نیستی

هر نفس جنگی بر آری هر زمانصلحی کنی
کافرا تا چند ازین، آخر مسلمان نیستی؟

گفتی آنگه دست گیرم کت در آید دل ز پای
شد ز دست این کار و تو هم بر سر آن نیستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.