هوش مصنوعی: در باغی سحرگاهی، غنچه‌ای ناگهان شکفته می‌شود و بلبل با دیدن آن، شگفت‌زده می‌شود. گل با مهربانی از بلبل دعوت می‌کند که یک ماه مهمانش باشد. نرگس خود را فدای گل می‌کند و بلبل به نرگس می‌گوید که او پادشاه باغ است. بلبل از عشق خود به گل می‌گوید و می‌خواهد که عاشقی را از گل بیاموزد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عرفانی و ادبی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده، آن را برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب می‌سازد.

شمارهٔ ۱۶۲

دوش در گلستان سحرگاهی
پرده برداشت غنچه ناگاهی

چشم بلبل بر او فتاد از دور
کرد ربی و ربک اللهی

گل بصد لطف گفت خندانش
برگ مهمان بساز یک ماهی

گفت نرگس فدای مقدم گل
شکل این شش ستاره و ماهی

بهر گل دارم این ببار آری
چه کند سیم؟ عمر کوتاهی

بر نرگس دوید بلبل و گفت
که تو بر لشگر چمن شاهی

عاشقی مفلسم حریف بدست
وجه یک ماه چاره راهی

منم امروز از زر و سیمت
وامخواهی برای دلخواهی

تا بآن عاشقیت آموزم
تا کنم مطربیت گه گاهی
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.