۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۸

اگر درد دلم را چاره بودی
چرا صبر از دلم آواره بودی

دلی دارم شکسته ور دل اینست
روا بودی اگر صد پاره بودی

ز عشقت هم بفرسودی اگر نیز
نه دل بودی که سنگ خاره بودی

چه بودی یارب ارزان تنگ شکر
کمی روزی این بیچاره بودی

مرا گوئی که ترسم بکشدت هم
چه غم بودی گر او این کاره بودی

چه نقصان آمدی در حسن خوبان
که مرگ عاشقان یکباره بودی

حقیقت هم دل من خواست بودن
اگر هرگز دلی غمباره بودی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.