۱۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۹

بیگانه وار یار ز من بگذرد همی
من میکنم سلام و بمن ننگرد همی

خود هیچ التفات بمردم نمیکند
ما را بهیچ روی بکس نشمرد همی

هر قصه که دل بنویسد زهجر او
چشمم بدست اشک همه بسترد همی

آری کنند جور بعشاق پر ولیک
او خود زحد قاعده بیرون برد همی

در عشق شرط نیست شکایت ز یار خویش
ور چه مرا فراق بدان آورد همی

بر هر صفت که باشد جانی همیکنم
کاینمایه عمر ناخوش و خوش بگذرد همی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.