۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

سر ملک ز جلالت بر استانه ماست
که امشب آن ملک ملک جان بخانه ماست

سرود ماست که بر آسمان فکنده بساط
نشاط چرخ ز بانگ دف و چغانه ماست

تمام کون و مکان هست جام صبح ازل
که یکدو جرعه درو از می شبانه ماست

نشانه نیست از آن شاه بی نشان و ز غیب
بهر کمان که زند تیر بر نشانه ماست

دو طایریم من و دل ببوستان وصال
که لعل و خال رخ دوست آب و دانه ماست

ز آب و دانه باغ بهشت وصل شدیم
دو شاهباز و خرابات آشیانه ماست

بقلب ناسره کثرت اعتماد مکن
که گوهر و زر توحید در خزانه ماست

هر آنچه هست درین کارگاه کن فیکون
نهاده پای بهستی پی بهانه ماست

من و تو و تن و جان جهان فناست ولی
کسی که زنده بخویشست در میانه ماست

فسانه می نشمر داستان ما بغلط
که هر چه هست بکون و مکان فسانه ماست

تراب میکده و آفتاب چرخ دلیم
ز آسمان برین برتر آستانه ماست

نشاط و وجد دل ماست در برابر دوست
که زهره در طلب و چرخ در ترانه ماست

اگر چه هست برون از زمان سرمد و دهر
ولی امر ولی والی زمانه ماست

جمال کعبه و جاه جوامع ملکوت
ز خاک میکده و باده مغانه ماست

نصیب غرقه بحر صفاست گوهر عشق
که هشق گوهر دریای بیکرانه ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.