هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که به ستایش فقر و درویشی می‌پردازد. شاعر فقر را به عنوان یک ارزش معنوی والا توصیف می‌کند و معتقد است که فقر واقعی، ثروت حقیقی است. او از قدرت و جلال فقر سخن می‌گوید و آن را بالاتر از سلطنت و ثروت دنیوی می‌داند. شاعر همچنین به رابطه‌ی فقر با بقا و حقیقت وجودی انسان اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعاره‌های پیچیده، فهم متن را برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز می‌کند.

شمارهٔ ۷۵

روزی که من بدوش فکندم ردای فقر
پهلو زدم بملک جم از کبریای فقر

بیگانه شو ز فر فریدون و جاه کی
ایدل بشکر آنکه شدی آشنای فقر

درویش دل بدولت دارا نمیدهد
دارای دولت آنکه بدل شد گدای فقر

سودم شود زیان و تجارات من تباه
گر بدهم و دو کون ستانم بهای فقر

جبریل شد مشرف صحن سرای ما
گشتیم تا مشرف صحن سرای فقر

دست ملک ز دامن درویش کوتهست
آنجا که نیست جای کس آنجاست جای فقر

ما را فنای فقر بملک بقا کشید
ملک بقا اگر طلبی در فنای فقر

شه گردد ار ز سلطنت فقر با خبر
بنهد هوای سلطنت اندر هوای فقر

گوئی که من شنیدم و بس از فضای دل
روزی که زد منادی دولت ندای فقر

حیران شود بصورت تصویر آفتاب
گر ما کشیم پرده ز روی صفای فقر

چونان صفا بحشمت سلطان قفا زنی
ای سالک ار قدم زنی اندر قفای فقر
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.