۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹

سحر ببام دل من زدند نوبت عشق
دل فسرده من تازه شد بدولت عشق

اگر نبود دلم در مقام لوح و قلم
نبود در خور تفسیر عشق آیت عشق

نداشت طاقت این بار آسمان و زمین
ظلوم ماست که شد عامل امانت عشق

مدار سلسله کن فکان نبود که بود
مرا بگردن دل رشته محبت عشق

رقاب کون و مکان زیر بار منت ماست
که هست گردن ما زیر بار منت عشق

گذشته از سر دیوان منظر جبروت
سر ارادت ما زاستان حضرت عشق

سلامت ار طلبی بگذر از سر دل و جان
که اولین قدم اینست در طریقت عشق

ز بیجهه شرف جمع جمع داد و جهاند
دل مراز جمیع جهات همت عشق

تو مالک فلکی بگذر از تعلق خاک
مرا ز خاک بافلاک برد رفعت عشق

مکدرست دل از درد جام نفس جهول
بریز ساقی از آن صاف بی کدورت عشق

شکست شیشه که در زیر خرقه بود بیار
خم و سبوی ز خمخانه حقیقت عشق

مرید وحدت عشقست آشیان صفا
که هست گوهر دریای دوست وحدت عشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.