هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از درد فراق و عشق نافرجام می‌نالد. او از جدایی یار، بی‌قراری دل، و اشک‌های بی‌پایان خود سخن می‌گوید و از طبیعت و عناصر آن مانند ابر، جوئی، و فلک برای بیان احساساتش استفاده می‌کند. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند جنون عشق، هشیاری، و گنج حضور اشاره می‌کند و در نهایت، از بی‌قراری و ناآرامی درونی خود در عین سکون ظاهری می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد که معمولاً در نوجوانان بالای 16 سال یافت می‌شود.

شمارهٔ ۱۰۹

یار در چشم و من دلشده خون میگریم
دوست در خانه من از شهر برون میگریم

دیده ابر که میبارد و جوئی که رود
کاش دیدی که من شیفته چون میگریم

کشتزار فلکی سبز ز باران منست
بی بهار تو من از ابر فزون میگریم

همه گریند که گیرند ره هشیاری
من سودازده از عشق جنون میگریم

سوخت انگونه که خاکستر من داد بباد
زاتش این فلک آینه گون میگریم

پست کرد این تن خاکی دل افلاکی من
مرغ بالایم از اندیشه دون میگریم

عمرها رفته و من بی خبر از گنج حضور
گنج ظاهر شده از شرم کنون میگریم

دیده و دامن و اطراف من از خون شده لعل
دیرگاهیست که بی لعل تو خون میگریم

در ره عشق بسی مرحله طی کرده و باز
عقباتیست که بی راهنمون میگریم

دل من جو شد و دریا شد و آرام گرفت
باز میجوشم و در عین سکون میگریم

بهلالی که نمود ابروی آن ماه و نمود
رخ و بالای مرا زرد و نگون میگریم

تو صفا را ببرای قافله سالار ثبات
که من از توسن ایام حرون میگریم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.