هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از مولانا بیانگر عشق و وابستگی شدید شاعر به معشوق الهی است. شاعر از درد عشق، فنا در ذات الهی، و تجلی‌های روحانی سخن می‌گوید و خود را بنده‌ای بی‌نشان در برابر شاه حقیقی می‌داند. او با وجود ضعف جسمانی، در باطن قوی و پهلوان است و خود را چون موسی در وادی ایمن و چون گوهر بحر و زر کان می‌بیند. در نهایت، شاعر فنا در وجود امام زمان(عج) را تجربه می‌کند و هویت حقیقی خود را در او می‌یابد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک صحیح این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات عرفانی و اصطلاحات خاص آن دارد.

شمارهٔ ۱۱۰

دردیست ز عشق او به جانم
پیداست ز جسم ناتوانم

این سوز ز جان رسید بر پوست
از پوست به مغز استخوانم

از نام و نشان خود گذشتم
من بنده شاه بی‌نشانم

برهان جلالت من اینست
پیرم به تجلی و جوانم

با آنکه جوانم آسمان را
چون تیر گذشته از کمانم

چون قاصد کعبه حضورم
مقصود زمین و آسمانم

تابنده آستان فقرم
چرخست گدای آستانم

با آنکه تنم ز عشق موئیست
در پهلوی نفس پهلوانم

در وادی ایمنم چو موسی
بر گله خویشتن شبانم

ای آنکه کنی به بحر و کان روی
من گوهر بحر و زرکانم

بگذشته ازین و آن و چون روح
در صورت این و سر آنم

من باز سپیدم و مهیاست
بر ساعد شاه آشیانم

پرورده نعمت حکیمم
بر خوان وجود میهمانم

از کوزه عیسی است آبم
از سفره احمدست نانم

با اینهمه قدر و جاه، فانی
در مهدی صاحب‌الزمانم

من نیستم اوست کیستم من
پیداست صفای اصفهانم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.