هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی از مولانا به موضوعاتی مانند جستجوی حقیقت، عشق الهی، وحدت وجود، رهایی از خود و بازگشت به خویشتن حقیقی میپردازد. شاعر از دیدار با معشوق حقیقی، رهایی از تعلقات دنیوی و رسیدن به وحدت با وجود سخن میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار بوده و نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۱۹
من تاجرم بدکه بازار خویشتن
بر دست نقد جان و خریدار خویشتن
هر دانشی که بود مرا صرف دید شد
دیوانه شد دلم پی دیدار خویشتن
ایوان ملک قصر ملک دیده ام کنون
بنشسته ام بسایه دیوار خویشتن
سلطان دل ز خاک در خود بسر نهاد
هر افسری که دید سزاوار خویشتن
از راه کوی خویش رسیدند بر مراد
عشاق دوست در طلب یار خویشتن
گشتیم بسکه کوس اناالحق زدیم فاش
منصور پایدار سر دار خویشتن
پرگار خویشتن دل و نبود بغیر دل
در دور خویش مرکز پرگار خویشتن
دیدم تمام کون و مکان را بچشم سر
من غیر خود ندیدم در دار خویشتن
سیاره است و ثابت من عقل و عشق من
من آسمان ثابت و سیار خویشتن
در عین شادمانی و عیش مدام خویش
در حیرتم ز انده بسیار خویشتن
دار حقیقتست بنازم هزار بار
بر صنع دست و پنجه معمار خویشتن
از خویشتن رهائی و باز آمدن بخویش
شرطست در سلوک گرفتار خویشتن
افکنده ام ز دوش دل خویش بار غیر
آسوده ام ز قلب سبکبار خویشتن
سرشار سر وحدت اطلاقی خودم
سرگرم خمر خانه خمار خویشتن
در کار نفی خویشم و نفی صفای خویش
کس نیست همچو من پی آزار خویشتن
بی پرده گویم آنچه بود نیست غیر یار
من جسته ام ز پرده پندار خویشتن
بر دست نقد جان و خریدار خویشتن
هر دانشی که بود مرا صرف دید شد
دیوانه شد دلم پی دیدار خویشتن
ایوان ملک قصر ملک دیده ام کنون
بنشسته ام بسایه دیوار خویشتن
سلطان دل ز خاک در خود بسر نهاد
هر افسری که دید سزاوار خویشتن
از راه کوی خویش رسیدند بر مراد
عشاق دوست در طلب یار خویشتن
گشتیم بسکه کوس اناالحق زدیم فاش
منصور پایدار سر دار خویشتن
پرگار خویشتن دل و نبود بغیر دل
در دور خویش مرکز پرگار خویشتن
دیدم تمام کون و مکان را بچشم سر
من غیر خود ندیدم در دار خویشتن
سیاره است و ثابت من عقل و عشق من
من آسمان ثابت و سیار خویشتن
در عین شادمانی و عیش مدام خویش
در حیرتم ز انده بسیار خویشتن
دار حقیقتست بنازم هزار بار
بر صنع دست و پنجه معمار خویشتن
از خویشتن رهائی و باز آمدن بخویش
شرطست در سلوک گرفتار خویشتن
افکنده ام ز دوش دل خویش بار غیر
آسوده ام ز قلب سبکبار خویشتن
سرشار سر وحدت اطلاقی خودم
سرگرم خمر خانه خمار خویشتن
در کار نفی خویشم و نفی صفای خویش
کس نیست همچو من پی آزار خویشتن
بی پرده گویم آنچه بود نیست غیر یار
من جسته ام ز پرده پندار خویشتن
وزن: مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.