۲۰۰ بار خوانده شده

بخش ۶۱ - داستان رفتن شهریار دربیشه بر سر مضراب دیو گوید

کنون ای سراینده داستان
زنه بیشه آرم سخن در میان

بیارم کنون رزم نه بیشه پیش
که دارم درین رزم اندیشه بیش

ز نه بیشه چون بشنوی داستان
شگفتی بسی بشنوی از جهان

چو بر راه نه بیشه شد شهریار
اباگرد جمهور خنجر گذار

دو منزل چو رفت از سر بیشه دور
یکی بیشه پیش آمدش پر ز شور

بدو گفت جمهور کای شیر مست
ز نه بیشه این بیشه اول است

به بیشه درون پیل بینی هزار
نکرد است هرگز درین ره گذار

همه نره پیلان چون اهرمن
همه کوهسای و همه کوه تن

ز خرطومشان اژدها در گریز
ز دندانشان تیغ خونریز تیز

چو بینی از ایشان یکی را به پای
تو گوئی که که هست جنبان ز جای

نیوش ای سرافراز زین ره بگرد
کزین بیشه کس رای رفتن نکرد

مکن گفت زین بیشه اندیشه هیچ
که راهی ندانم جز از بیشه هیچ

من و گرز و آن بیشه و پیل نر
ازین بیشه خواهیم کردن گذر

بگفت این و برداشت گرز کشن
در آمد درون بیشه چون اهرمن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۶۰ - آمدن ارجاسپ شاه با پسر پولادوند بر سر ایران گوید
گوهر بعدی:بخش ۶۲ - رسیدن شهریار به بیشه اول و جنگ او با فیلان گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.