هوش مصنوعی:
این متن یک شعر ستایشآمیز است که به مدح و ستایش فردی با صفات نیکو مانند جود، عدالت، حکمت و قدرت پرداخته است. در این شعر، از طبیعت و عناصر آن مانند بهار، آفتاب، دریا و کوه برای توصیف عظمت و بزرگی این فرد استفاده شده است. همچنین، اشاراتی به مفاهیم مذهبی و اساطیری مانند جهنم، جنت، مسیح و دیو نیز دیده میشود.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از زبان شعرای کلاسیک و مفاهیم عمیق ادبی و مذهبی، برای کودکان قابل درک نیست. نوجوانان و بزرگسالان با دانش ادبی و فرهنگی بیشتر میتوانند از زیباییهای این شعر بهرهمند شوند.
شمارهٔ ۴۹ - در مدح ابوسعید بابو
ای طبع تو فصل بهار خرم
ای جود تو اصل نوای عالم
ای روی بزرگان آل بابو
ای پشت ضعیفان نسل آدم
در مدح تو عاجز بنان و خامه
بر نام تو عاشق نگین و خاتم
حکمت به عدالت عریضه حق
امرت به ولایت نتیجه جم
از قدر تو عضوی مقام اعلا
از جاه تو جزوی سپهر اعضم
از مهر تو بوئی نسیم جنت
از کین تو دودی دم جهنم
حلم تو ز هم گوشگان نخوانده
جز تابعه دلورا مقدم
نفس تو ز هم کنیتان نکرده
جز عاقله حوت را مسلم
چون تیغ زند آفتاب رایت
بر ابر بگرید کمان رستم
چون نیزه گذارد شهاب سهمت
برقش بخورد خون دیو ضیغم
کریاس ترا رفق تو ندارد
درسد تو یأجوج وار بر کم
کوهی ببرد سیل او به یک تک
بحری بکشد تیغ او به یک دم
برشخ جوتک آورد بر سر شخ
در یم چو گذر کرد بر لب یم
باشند پلنگان ولیکن از طبع
مانند نهنگان ولیکن ادهم
گویی که ز پاس تو بود خواهد
هنگام نزول مسیح مریم
. . .
تا روی زمین . . . سلم
زاد است جهان از جهان فضلت
چون حرف روی از حروف معجم
رسته است بهار از بهار عدلت
چون شاخ فزونی ز شاخ جوجم
کشتی که ز عون تو کشت گشته
او را نکند باد قبله بی نم
قفلی که به سعی تو شد گشاده
در وی نشود هیچ پره محکم
تا سال و مه آورد گاه گیتی
پر نقش پی اشهب است و ادهم
عیش تو هنی باد و بخت خندان
نفس تو قوی باد و روح بی غم
در حکم تو آینده و شونده
نوروز بزرگ و بهار خرم
ای جود تو اصل نوای عالم
ای روی بزرگان آل بابو
ای پشت ضعیفان نسل آدم
در مدح تو عاجز بنان و خامه
بر نام تو عاشق نگین و خاتم
حکمت به عدالت عریضه حق
امرت به ولایت نتیجه جم
از قدر تو عضوی مقام اعلا
از جاه تو جزوی سپهر اعضم
از مهر تو بوئی نسیم جنت
از کین تو دودی دم جهنم
حلم تو ز هم گوشگان نخوانده
جز تابعه دلورا مقدم
نفس تو ز هم کنیتان نکرده
جز عاقله حوت را مسلم
چون تیغ زند آفتاب رایت
بر ابر بگرید کمان رستم
چون نیزه گذارد شهاب سهمت
برقش بخورد خون دیو ضیغم
کریاس ترا رفق تو ندارد
درسد تو یأجوج وار بر کم
کوهی ببرد سیل او به یک تک
بحری بکشد تیغ او به یک دم
برشخ جوتک آورد بر سر شخ
در یم چو گذر کرد بر لب یم
باشند پلنگان ولیکن از طبع
مانند نهنگان ولیکن ادهم
گویی که ز پاس تو بود خواهد
هنگام نزول مسیح مریم
. . .
تا روی زمین . . . سلم
زاد است جهان از جهان فضلت
چون حرف روی از حروف معجم
رسته است بهار از بهار عدلت
چون شاخ فزونی ز شاخ جوجم
کشتی که ز عون تو کشت گشته
او را نکند باد قبله بی نم
قفلی که به سعی تو شد گشاده
در وی نشود هیچ پره محکم
تا سال و مه آورد گاه گیتی
پر نقش پی اشهب است و ادهم
عیش تو هنی باد و بخت خندان
نفس تو قوی باد و روح بی غم
در حکم تو آینده و شونده
نوروز بزرگ و بهار خرم
وزن: مفعول مفاعیل فاعلاتن
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸ - در مدح سیف الدوله محمود
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰ - در مدح عبدالحمید احمد عبدالصمد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.