هوش مصنوعی: این متن به بیان رابطه‌ی بین خرد و هنر با رنج و محنت می‌پردازد و اشاره می‌کند که افراد خردمند و هنرمند همواره با مشکلات روبرو هستند. همچنین، از ظلم و جور زمانه شکایت کرده و به فضایل و کرم‌های فردی خاص (احتمالاً یک حاکم یا ادیب) اشاره می‌کند. در نهایت، وفاداری و عشق گوینده به این شخص را بیان می‌دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اجتماعی است که درک آن‌ها نیاز به تجربه و شناخت بیشتری از زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۷۳ - ایضاً له

با اهل خرد جهان به کین است
مرد هنری از آن غمین است

آن کو به بر خرد مهین است
زین ازرق بی خرد کهین است

بر هر که نشانی از هنر هست
با محنت و رنج همنشین است

آزاده همیشه خود بر این بود
تا کینه گنبد برین است

هیتین جفا بر آن کند تیز
کو در خرد و هنر متین است

از کار فلک عجب توان داشت
با آن همه مهر محض کین است

برداشته مهر از آب حیوان
میل نظرش به پارگین است

سعدش همه زیر دست نحس است
زهرش همه با شکر عجین است

زان رفت به هم عنانی جور
کش اسب مراد زیر زین است

جز سفله و دون نپرورد هیچ
وین خود هنری از او کمین است

آن را چو نگین دهد زر و سیم
کش یک دو صفت زهر تک این است

از ناله و از شکایت من
گوشش همه روز با طنین است

زوبا که شکایتی توان کرد
کز وی همه بخردی حزین است

نی نی که پناه من ز جورش
مجموع کرم بهار دین است

صدری که به قول هر خردمند
اویست که صدر راستین است

از جنبش کلک لاغر او
ملک است که پهلویش سمین است

با دست چو کان او قرین شد
زان کان جواهر ثمین است

الحق سبب یسار ملک است
میمون قلمش که در یمین است

انصاف بدان یمین و آن کللک
مر دولت و ملک را یمین است

ذکر هنر و فضایل او
تسبیح کرام کاتبین است

مسموع سریر ملک و دانش
زان است که حافظ و امین است

هم ملک برأی او مصون است
هم حصن هنر بدو حصین است

یک قطره ز کلک اوست هر مشگ
کان مایه آهوان چین است

از رشگ گشاده روئی او
در ابروی روزگار چین است

از خرمن ذهن او عطارد
چون ماه ز مهر خوشه چین است

عهد کرمش ز عهدها فرد
همچون به فصول فرودین است

بینی اثر قران سعدین
چون کلک و بناتش را قرین است

هر حرف ز کلک او عدو را
ماننده داغ بر جبین است

آثار سخا و مکرماتش
همچون اثر خرد مبین است

با همت او سؤال را دست
بی رنج و غمی در آستین است

سحر از سر خامه آفریند
سحری که سزای آفرین است

ای گوی ربوده از کریمان
وین پیش همه کسی یقین است

در در دریا مقیم از آن شد
کز لفظ و خط تو شرمگین است

دایم به ثناگری و مهرت
هم خاطر و هم دلم رهین است

از غایت شوق حضرت تو
همراه حدیث من امین است

دانی که ولای تو چو گنجی است
کاندر دل و جان من دفین است

وانگه یادم نیاری آری
رسم کرم و وفا چنین است

تا ایزد مستعان خلق است
وز او همه خلق مستعین است

بادات خدا معین و هستت
وان را چه غم است کو معین است
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲ - در مدح ابونصر پارسی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴ - ایضاً له
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.