۲۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳ - در منقبت شاه سریر ولایت حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام

ای دل به یمن سلطنت فقر، شاه باش
بی پا و سرپناه سریر و کلاه باش

با نیستی بساز و غم بیش و کم مخور
بر بیش و کم هر آن چه بود پادشاه باش

تا کی سپید جامه توان بود و دل سیاه؟
یک چند دل سپید و مرقع سیاه باش

طی طریق پرخطر عشقت آرزو است
وارسته از دو کون، چو مردان راه باش

آزادیت هوا است، ره خواجگان گزین
از خیل بندگان ولی الاه، باش

در گلشن زمانه اگر گل نمی شوی
خود خوار هم مباش، خدا را گیاه باش

بگریز در پناه شه اولیاء، علی
از حادثات دور فلک، در پناه باش

ای جان مقیم درگه والای شاه شو
چون عرش خاکسار، در آن بارگاه باش

ای دیده کسب نور، از آن آستانه کن
و آن گاه نوربخش به خورشید و ماه باش

ما را شفاعتش طلبد چون گنهکار
ای تن مدام، غرقه ی بحر گناه باش

از جان و دل غلام غلامان حیدرم
یا رب مرا به صدق ارادت گواه باش

ای عذرخواه نامه سیاهان، به روز حشر
جرم «محیط» را بر حق، عذرخواه باش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲ - در نعت حضرت ختمی مآب گوید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴ - در ثنای عصمت کُبرای خدا حضرت فاطمه ی زهرا علیهما السلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.