۲۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵

ز گریه منع مکن دیده ی پر آب مرا
که برطرف کنی از کشتن اضطراب مرا

مرا بسوز پس از کشتنم نه سیمابم
مگر به آب دهد کلبه ی خراب مرا

شکفته دیدم گل های داغ و دانستم
که سوی من نظری هست آفتاب مرا

ز دیده منت شب زنده داری از چه کشم
که غمزه ی تو به تاراج برد خواب مرا

گداخت پیکرم از جوش خون چه چاره کنم
که شیشه تاب نمی آورد شراب مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.