هوش مصنوعی: شاعر از جدایی یار خود و درد ناشی از آن می‌گوید. او تمام وجودش را به دوستش داده اما دوستش او را فراموش کرده است. شاعر از غم و اندوهی که در وجودش است می‌نالد و فریاد می‌زند اما کسی به فریادش نمی‌رسد. او از این‌که بدون یارش هیچ لذتی را احساس نمی‌کند، سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و غمگین است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد جدایی و ناامیدی ممکن است برای گروه‌های سنی پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۹

یار شادان رفت و با خود جان ناشادم نبرد
جان رفیقش کردم و چندانکه جان دادم نبرد

بس که در هر ذره پنهان داشتم کوه غمی
خاک گشتم بر سر کوی تو و بادم نبرد

آن قدر تکرار کردم درس مهر دوست را
کین همه نامهربانی کرد و از یادم نبرد

می کنم فریاد و از غیرت نمیدانم زکیست
همچو طفل بی زبان کس ره به فریادم نبرد

بی تو چندانی که بزم آراستم دل وا نشد
هیچ عیشی لذت جور تو از یادم نبرد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.