۲۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸

در سینه که عشق درآمد هوس نماند
در وادی که آتشی افتاد خس نماند

در سینه بود با تو نفس رشک داشتم
چندان کیدم آه که دیگر نفس نماند

از هر طرف که می نگرم در مقابلی
زان چون گذشتم از تو نگه باز پس نماند

دردا که از نگاه تو هرکس که بود سوخت
فرقی میان عاشق و صاحب هوس نماند

تا دل نمرد چاک نزد یار سینه ام
اکنون قفس شکست که مرغ قفس نماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.