هوش مصنوعی: شاعر در این متن به یاد روزهایی می‌افتد که یاری چون خورشید و خوشبو داشت. او از عشق و اشتیاقش می‌گوید و درد فراق را بیان می‌کند. در رویا دامان معشوق را می‌بیند و از شوق بیدار می‌شود.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۴۰

یاد آن روزی که یاری چون تو در برداشتم
در نظر خورشید و در کف مشک و عنبر داشتم

ساغر می داشتی در کف به جای تیغ کین
من لب خندان به جای دیده ی ترداشتم

ای که می سوزی دلم دانم که سوزد دامنت
زآن که نگرفتم به دستی کان زدل برداشتم

ناصحا تا چند گویی صبر کن دور از رخش
از برای کی نگه می داشتم گر داشتم

دیدم اندر خواب دامانش بدست خویشتن
از شعف بیدار گشتم دست بر سرداشتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.