۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

باورم آید اگر گوید جفا کمتر کنم
ساده لوحم هرچه میگویند من باور کنم

شمع سان خاکستر خود ریختم بر سر چرا
خویش را ممنون گلخن بهر خاکستر کنم

سر نهم بر خاک کوی او ازین پس چون نماند
قدرتی کان خاک را برگیرم و بر سر کنم

بس که لذت یافتم از خارخار عشق او
خار بر سر نهم چون تکیه بر بستر کنم

دوستان گویند فکر دلبر دیگر مکن
کو دل دیگر که فکر دلبر دیگر کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.