هوش مصنوعی: این شعر از عشق، آرزوهای برآورده نشده، و ناامیدی سخن می‌گوید. شاعر به دنبال رسیدن به معشوق است، اما موانعی مانند زمان، باد و حتی قیامت نیز سد راه او هستند. او از نبود همدردی و آشنا در دنیا شکایت دارد و احساس تنهایی می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و ناامیدی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و عرفانی مانند «قیامت» و «جان» نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۳

بر سر کوی تو روزی چند جا می خواستیم
از فلک یک حاجت خود را روا می خواستیم

باد بیرون می برد از گلستان گل را مگر
شد نصیب گلستان آن گل که ما می خواستیم

دیر می آرد به مشتاقان نسیم پیرهن
قاصدی چابک تر از باد صبا می خواستیم

در قیامت هم ستم بر ما شهیدان کرده اند
جان به ما دادند و ما جانانه را میخواستیم

دوری از حد رفت می ترسم که بعد از مرگ جان
گم کند گویی که ما انجاش جا می خواستیم

نیست ما را قوت گفتار ورنه وصل یار
با وجود ناامیدی از خدا می خواستیم

از سخندان لب فرو بندم که در ایران نماند
با سخن امروز یک کس آشنا می خواستیم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.