هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و وابستگی به معشوق الهی سخن می‌گوید. او از رهایی از تعلقات دنیوی و رسیدن به وحدت با معشوق صحبت می‌کند و بیان می‌کند که حاضر است همه چیز را فدای این عشق کند. شاعر از بیداری معنوی، رهایی از خواب غفلت و رسیدن به حقیقت عشق الهی سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم عرفانی دارد. همچنین، برخی از عبارات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و نامفهوم باشد.

غزل ۲۹۴

آمد گه آن که بوی گلزار
منسوخ کند گلاب عطار

خواب از سر خفتگان به دربرد
بیداری بلبلان اسحار

ما کلبه زهد برگرفتیم
سجاده که می‌برد به خمار

یک رنگ شویم تا نباشد
این خرقه سترپوش زنار

برخیز که چشم‌های مستت
خفتست و هزار فتنه بیدار

وقتی صنمی دلی ربودی
تو خلق ربوده‌ای به یک بار

یا خاطر خویشتن به ما ده
یا خاطر ما ز دست بگذار

نه راه شدن نه روی بودن
معشوقه ملول و ما گرفتار

هم زخم تو به چو می‌خورم زخم
هم بار تو به چو می‌کشم بار

من پیش نهاده‌ام که در خون
برگردم و برنگردم از یار

گر دنیی و آخرت بیاری
کاین هر دو بگیر و دوست بگذار

ما یوسف خود نمی‌فروشیم
تو سیم سیاه خود نگه دار
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۹۳
گوهر بعدی:غزل ۲۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.