۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

به رنج از ناله ای کردم کسی که بی سبب نالد
مکن منع دلم از ناله کین بلبل عجب نالد

رخش چون بینم از زلف سیاهش می کنم شکوه
چو بیماری که در روز از درازی های شب نالد

مگر ابرست چشم من که وقت خرّمی گرید
مگر چنگ است چشم من که هنگام طرب نالد

به هجرم می کند تهدید و دل در تاب از استغنا
تبم از مرگ بگرفتست و این مسکین زتب نالد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.