۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳

بخت تارم سایه ای گر بر شب تار افکند
تا قیامت خور نقاب شب ز رخسار افکند

بلبلم اما نصیبم این که بعد از مرگ هم
باد نتواند که خاک من به گلزار افکند

بوی خون آید ازین وادی برو ای بی خبر
کاروان خواب کی در چشم ما بار افکند

هجر شمعی سوخت جانم را که گر بر آفتاب
در فرو بند درخش خود را از دیوار افکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.