۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹

نشنیده ام مشکی چو آن زلف و نه جایی دیده ام
در چین شنیدم مشک را در مشک چین نشنیده ام

شب در ثریا ماه را دیدم به یاد آمد مرا
روزی که اندر اشک خود عکس رخش را دیده ام

روز وداع آن پری کردم، وداع جان و دل
دل رفت با او جان نرفت از جان به جان رنجیده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.