۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱

عشقت مدام خون جگر میدهد مرا
دردی نرفته درد دگر میدهد مرا

صدره بجستجوی تو کردم زخود سفر
غافل همان نشان بسفر میدهد مرا

داری جواب تلخ و من از غایت امید
خوش میکنم دهان که شکر میدهد مرا

در دل نشانده وعده ی وصلت نهال صبر
این نخل تازه تا چه ثمر میدهد مرا

با آفتاب همنفسم لیک آتشست
آبی که از پیاله ی زر میدهد مرا

پروا نمیکنی و بهر کس که دل دهم
چون بیندم بداغ تو سر میدهد مرا

این آه سوزناک فغانی زمان زمان
از روزگار رفته خبر میدهد مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.