۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۵

بیمار عشق را سر و برگ علاج نیست
گفتم چنانکه هست حکایت مزاج نیست

این دل که در عیار وفا نقد خالصست
بر سنگ امتحان زدنش احتیاج نیست

جامی که هر شکسته ازان لعل پاره ییست
در دست و پا چرا فگنندش زجاج نیست

در ذات خویش هستی پروانه هم خوشست
هست اینقدر که در بر شمعش رواج نیست

گویند ترک تاج کن و دردسر مکش
جایی که ترک سر نبود ترک تاج نیست

این قید هستی تو فغانی بلای تست
بشکن قفس که بر آزاده باج نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.