۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴

مجنون راه عشقم و دل هادی منست
منشور عاشقی خط آزادی منست

آن آتشی که کوه نیاورد تاب آن
شبها چراغ و روز گل وادی منست

مجنون کجاست تا گله ی دل کنم که او
همدرد کهنه ی عدم آبادی منست

عشقم کند ز جای اگر بیستون شوم
ویران دلی که در پی آبادی منست

من خود چنین خرابم و دشمن گمان برد
کاین بیخودی ز غایت استادی منست

در رنج و راحتم دل از اندیشه دور نیست
بیچاره مبتلای غم و شادی منست

آهت بلند باد فغانی که این چراغ
در منزل ستاره و شان هادی منست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.