۱۲۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۷

چه شد که از همه جا بوی درد می آید
زهر که می شنوم آه سرد می آید

ز گریه کور شدم وه که دل نشد بیدار
ازین گلاب که بر روی زرد می آید

قرار نیست درین چشم هرزه گرد هنوز
ز رهگذار تو چندانکه گرد می آید

ز عشق خون جگر نوش و شکر کن که بشر
به عالم از پی این خواب و خورد می آید

یکی درست نسازد زمانه ی نامرد
ز صد شکست که در کار مرد می آید

مخور فریب که پس مانده هزار خمست
میی کزین قدح لاجورد می آید

ضرورتست فغانی وصال همنفسی
ز صد هزار یکی چون تو فرد می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.