۱۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۸

صبا برگ گلی سوی من مجنون نیندازد
که از خار دگر در رهگذارم خون نیندازد

نیفتم هیچگه در بزم شمع خود چو پروانه
که کس دستم نگیرد وز درم بیرون نیندازد

فسون خوان در پی تسکین سوز و من بفکر آن
که آهم آتشی در دفتر افسون نیندازد

توانم خواند آسان نامه ی او گر برغم من
رقیبش در نوشتن حرفی از مضمون نیندازد

شبی در بزم آنمه زنده دارم بر مراد دل
اگر ساقی دوران در میم افیون نیندازد

فغانی دل منه بر مهر گردون کاین ستم پیشه
نیفرازد سری تا آخرش در خون نیندازد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.