۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۸

دود از دل من باده ی گلرنگ برآورد
زین خرقه ی تر آینه ام زنگ برآورد

هر بار نمی برد چنین مطربم از دست
این بار ندانم که چه آهنگ برآورد

عشق آمد و در چاه فراموشیم افگند
آنگاه سر او بگل و سنگ برآورد

گفتم که به یک نغمه درم جامه ی ناموس
من گفتم و مطرب بنوا چنگ برآورد

شد دیده سپید و گل مقصود نچیدیم
نخل غرض ما همه این رنگ برآورد

بس تخم امل در هوس نام فشاندیم
نامش نشنیدیم ولی ننگ برآورد

صد کوه بلا زیر و زبر کرد فغانی
هر گاه که آهی ز دل تنگ برآورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.