۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۹

ز می برآمده، آن رنگ آل تا چکند
حضور عیش و غرور جمال تا چکند

گره فگنده بر ابرو و کج نهاده کلاه
هزار عربده دارد خیال تا چکند

لبش بخنده ی جان بخش صد قیامت کرد
ملاحت خط و انگیز خال تا چکند

کند نگاه و من از پی روم رمیده ز خود
بدام میکشدم آن غزال تا چکند

خیال میوه ی وصل تو می پزد عاشق
دلی گماشته بر آن نهال تا چکند

ز چشم زخم زمان ایمنست صحبت ما
ولی نتیجه ی روز وصال تا چکند

ملالتیست عجب در دلم ز بیرحمی
بجان بیخبرم این ملال تا چکند

رقم کشد که بدستم هلاک خواهی شد
بروزگار من این نیک فال تا چکند

بهر بهانه بر اشفت مست و بیرون شد
غم فغانی آشفته حال تا چکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.