۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۱

در هر که نیست نشأه درد تو مرده باد
هجر تو مرگ مرده دلان فسرده باد

بی جلوه ی تو مردمک دیده ی مرا
خون جگر ز پرده ی مژگان فشرده باد

گلهای آتشین که برآورده آب چشم
گر خاک مقدمت نشود، باد برده باد

نقشی که غیر صورت مردم فریب تست
از صفحه ی سواد دو چشمم سترده باد

هر گوهر دلی که به زلف تو بسته اند
یکیک بدست هندوی خالت شمرده باد

هر اشک لاله گون که نشد صرف گلرخی
گر دانه های لعل بود خاک خورده باد

ای خاک، استخوان فغانی امانتست
از بهر طعمه ی سگ آن کو سپرده باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.