۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۲

دلم که همره آن مه چو ابر چست شود
گذار تا برود آن قدر که سست شود

ندیده دامن پاک تو مهر و ماه هنوز
درست باد کتانی که خانه شست شود

قلم دریغ مدار از سفینه ی عاشق
که این سفینه باصلاح تو درست شود

نبات تازه ی تو می برد ز دیده گلاب
تبارک الله ازان موسمی که رست شود

من اولت چو بدیدم بغم نهادم دل
که حکم خیر و شر هر کس از نخست شود

دلم بخدمت نخل قدت برآمد زار
که نازکست نهالی که تازه رست شود

دلیر نیست فغانی هنوز در ره عشق
مگر به خدمت اصحاب درد چست شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.