هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و ناامیدی شاعر از زندگی و عشق سخن می‌گوید. او از گذر عمر و ناپایداری دنیا شکایت دارد و از رنج‌های عشق و دوری از معشوق می‌نالد. شاعر به اهمیت وفاداری و عشق اشاره می‌کند و در نهایت، به زمزمه‌های عشق خود اعتراف می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و حسرت نیاز به بلوغ فکری دارند.

شمارهٔ ۲۹۴

تا چند بافسون جهان بند توان بود
مردیم، درین کهنه سرا چند توان بود

شد نقش من از تخته ی گل، چند شب و روز
گریان پی خوبان شکر خند توان بود

حیفست که رنجی نبرد بنده ی مقبل
امروز که مقبول خداوند توان بود

بی صورت شیرین و لب لعل توان زیست
بی چاشنی گلشکر و قند توان بود

زنجیر بیارید که سر رشته شد از دست
عاشق نه چنانم که خردمند توان بود

در حسن وفا کوش که گر عهد درستست
صد سال بیک وعده و سوگند توان بود

ماییم و همین زمزمه ی عشق فغانی
پیداست که دیگر بچه خرسند بود
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.