۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۷

چون یار شدی مهر و وفا گم نکنی باز
از ره نروی گوش به مردم نکنی باز

سوزد جگر مدعی از تندی خویت
در روی وی از شمع تبسم نکنی باز

صد بار دلم را به سخن ساخته یی شاد
آخر چه شنیدی که تکلم نکنی باز

از خشم تو و طعنه ی دشمن نبرم جان
سوی من اگر چشم ترحم نکنی باز

دیدی که چه خون خوردی از آوارگی ایدل
جایی که رسی خو بتنعم نکنی باز

مدهوش شد از خون دل خویش فغانی
از بهر چنین مست سر خم نکنی باز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.