۱۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۱

امشب چراغ دل بحضور تو سوختم
جاوید زنده ام که ز نور تو سوختم

مشهور شهر گشتی و آتش بمن فتاد
طالع نگر که وقت ظهور تو سوختم

گاهی بدرد دشمن و گاهی بداغ دوست
عمری چنین بحکم ضرور تو سوختم

در غم تمام دردی و در عیش جمله سور
ای دل بداغ ماتم و سور تو سوختم

هستم در آتش تو همان می دهی زبان
ای بی وفا ز وعده ی دور تو سوختم

داری هزار داغ فغانی و زنده یی
خوش در وفای جان صبور تو سوختم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.