۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۶

منم و دو چشم روشن برخ تو باز کردن
ز نعیم هر دو عالم در دل فراز کردن

قدمی بهستی خود زدنست، قصه کوته
بخیال کعبه تا کی ره خود دراز کردن

چو تو صبح و شام خوانی بحریم وصل ما را
چه ضرورتست ازین در سفر حجاز کردن

تو گلی و من زبویت چو نسیم صبحگاهی
بچه رو توانم ای گل ز تو احتراز کردن

قدمی به دیده ام نه که بود نشان دولت
بسر نیازمندان گذری بناز کردن

چه عنایتست یا رب ز پی هزار غمزه
گرهی ز طاق ابرو بکرشمه باز کردن

چو زر از خیال لعلت منم و دلی پر آتش
نفسی بزرد رویی زدن و گداز کردن

بنعیم هر دو عالم نکند بدل فغانی
نظری بنازنینی ز سر نیاز کردن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.