۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۱

ساقی در آتشم، نظری در ایاغ کن
یعنی بیار مرهم و درمان داغ کن

کشتی روانه ساز که باد مراد خاست
اختر دلیل شد طلب شبچراغ کن

آن گوهر مراد که از دیده غایبست
شاید که در کنار تو باشد سراغ کن

ای آنکه سنگ می فگنی بر سبوی ما
بستان پیاله یی و علاج دماغ کن

از جام لاله مستم و از بوی گل خراب
باور نمی کنی سخنم، گشت باغ کن

مردم در انتظار و همایی نشد شکار
ای چرخ استخوان مرا پیش زاغ کن

در بزم عیش نیست فغانی دگر قرار
می زور کرد روی بکنج فراغ کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.