هوش مصنوعی: شاعر در این متن از گذشت فصل خزان و باقی ماندن رنج‌های خود سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که با وجود تغییرات طبیعت، دردهای درونی‌اش همچنان پابرجا هستند. شاعر از ناکامی‌ها و جستجوی بی‌ثمر خود برای یافتن آرامش می‌نالد و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که تقدیرش با رنج گره خورده است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۸۱

فصل خزان گذشت و رخ زرد من همان
بلبل ز ناله ماند و دم سرد من همان

رنگ از رخ چمن شد و برگ درخت ریخت
وین داغ کهنه بر دل پر درد من همان

گشتم غبار و رفتم ازین خاکدان برون
باشد براه او اثر گرد من همان

نتوان بصد چراغ دلی در زمانه یافت
بر اوج دلبری مه شبگرد من همان

نقش مراد خویش فغانی نیافتم
ماندست با فلک بعقب نردمن همان
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.