۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۸

عرق چکیده ز رویش ز آفتاب فرو
چنانکه از ورق گل چکد گلاب فرو

خطت چو سنبل مشگین بود سحرخیزی
گرفته هر طرفش نور آفتاب فرو

برآمدی چو مه چارده بگوشه ی بام
ز انفعال رخت رفت آفتاب فرو

گه نیاز اسیران نیاورد از ناز
بغمزه گوشه ی ابروی پر عتاب فرو

دمی که لذت تیغش بحلق می نرسد
نمیرود بگلویم ز غصه آب فرو

چه سود زینهمه عرض نیاز و مسکینی
چو از کرشمه نیاید بهیچ باب فرو

کمال مرتبه ی شوق داشت پروانه
که تا نسوخت نیامد ز اضطراب فرو

فغانی از غم دوران دگر نیارد یاد
که سر ز شوق لب برده در شراب فرو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.