۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۰

لیلی اگر سنگ جفا بر کاسه ی غافل زده
لیلی وشان سنگ ترا مجنون صفت بر دل زده

هر جا که باشد رنگ و بو آورده محمل را فرو
مسکین دلم بیراه و روسرها دران منزل زده

لیلی بصد حشمت روان مجنون به فریاد و فغان
دست تظلم هر زمان بر دامن محمل زده

از عشوه لعلت در سخن کرده هزار افسون وفن
از هر فسون با خویشتن فالی عجب مشکل زده

بیرون ازین رنگ و صفا حسن تو دارد شیوه ها
حالا بقدر دیده ها مشتی بر آب و گل زده

هر جا که با تیر و کمان بگذشته یی دامن کشان
دلها نثار آورده جان جانها دم از بسمل زده

شد مطرب مجلس نشین نالان ز آه آتشین
گویا فغانی حزین آهی در آن محفل زده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.