۱۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۶

گه گه بجور از عاشی ای شوخ بیزارم کنی
بازم نمایی عشوه یی وز نو گرفتارم کنی

تو می روی و من بخود طوطی صفت در گفتگو
باشد که آیی سوی من گوشی بگفتارم کنی

دیدن بغیرت در سخن نبود بسم؟ کز طعنه هم
از دور چون پیدا شوم صد نکته در کارم کنی

خوش آنکه بر خاک درت افتاده باشم بیخبر
مست و غزل خوان بر سرم آیی و هشیارم کنی

همچون فغانی شد دلم پر خون ز درد و داغ او
ای گریه یاری کن دمی شاید سبکبارم کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.