۱۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۸

هر نفس نالد گرفتاری بعشق نوگلی
نیست خالی یکدم این باغ از نوای بلبلی

بسته ی زنجیر لیلی بود مجنون سالها
من گرفتارم کنون در دام مشکین کاکلی

بسکه مشتاقم برم حسرت چو بینم در چمن
محرم سروی تذروی همدم مرغی گلی

نیست از دردی برون صوت حزین فاخته
غالبا دارد گرفتاری بجعد سنبلی

قول ناصح نشنود مست محبت تا بود
از دم مطرب نوایی و ز صراحی غلغلی

خال مشگین یاد می آرد از آن چاه ذقن
زینکه روزی جادویی بودست و چاه بابلی

نوبهاران داشت بلبل در چمن گلبانگ عشق
حالیا دارد فغانی این نوا بهر گلی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.