۱۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۳

تو و حسن و کامرنی من و عشق و نامرادی
که بروی خویش بستم در خرمی و شادی

ره و رسم نامرادی ز دل شکسته یی جو
که قدم بهستی خود زده در هزار وادی

چه بود سیاهی شب چو تویی چراغ منزل
چه غم از درازی ره چو تویی دلیل و هادی

نگذاشت برق عشقت اثری ز هستی ما
چه حریف خانه سوزی که بوقت ما فتادی

چو نساخت هیچکاری بمراد دل فغانی
برهت نهاده مسکین سر عجز و نامرادی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.