۱۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۵

مرا در دیده جان آن پری رخسار بایستی
خرام او دمی در چشم من صد بار بایستی

خلد بی روی او از هر گلی در دیده ام خاری
اگر خاریست باری زان گل رخسار بایستی

بسرو و سوسن خود باغبان بسیار می نازد
ترا گاهی گذاری جانب گلزار بایستی

دریغست آتش عشق تو در دلهای آسوده
تمام این شعله در جان من افگار بایستی

من دلخسته را گل بر سر بالین چکار آید
بحالم یکنظر زان نرگس بیمار بایستی

ز خوی نازک او اشک و آه من گره تا کی
دلم آتش فشان و دیده گوهر بار بایستی

علاج درد بیماران چو می پرسید لعل او
فغانی را در آندم قوت گفتار بایستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.