۱۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۶

دلا در عشق جانان خواری و خونخوارگی اولی
ز ناز و سرکشی مسکینی و بیچارگی اولی

سپردن جان بدست یار و گشتن از جهان فارغ
چو باید کشته شد در عاشقی یکبارگی اولی

من و کنج غم و دردل خیال بزم وصل او
فراغت نیست در خاطر مرا غمخوارگی اولی

خوشست آن روی زیبا جلوه گر در پرده ی غیبت
و لیکن گه گهی در دیده ی نظارگی اولی

فغانی از سر کویش برون رو با دل پر خون
چو یار آواره می خواهد ترا آوارگی اولی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.