هوش مصنوعی: این متن یک شعر ستایش‌آمیز و مدحی است که در وصف یک پادشاه یا حاکم قدرتمند و عادل سروده شده است. شاعر با استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های زیبا، از عدالت، قدرت، بخشش و حمایت این حاکم از مردم و دین سخن می‌گوید. همچنین، به تأثیر مثبت او بر طبیعت و جهان اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن به دلیل استفاده از زبان پیچیده و استعاره‌های ادبی، برای خوانندگانی مناسب است که با ادبیات کلاسیک فارسی آشنایی دارند و می‌توانند مفاهیم عمیق آن را درک کنند. همچنین، محتوای مدحی و تاریخی آن ممکن است برای کودکان و نوجوانان جذاب نباشد.

شمارهٔ ۳۳ - در مدح علاء الدوله رکن الدین ابوالفتح قتلغ شاه

منت ایزد را که بعد از طول و عرض و سال و ماه
اختر داد استقامت یافت بر گردون و جاه

آفتاب نصرت از چرخ ظفر بنمود روی
در پناه سایه ی پشت هدی ظل اله

آفتابی کافتاب افتاد در پایش ز چرخ
آسمانی کاسمان بنهاد در دورش کلاه

آفتابی مملکت در سیر و شاهی در جوار
آسمانی سلطنت در دور و گیتی در پناه

آن ز عکس رأیت منصور و دارای زمین
وین ز فرّ سایه ی چترش پناه و تاج و گاه

تاجبخش داد پرور، داور عادل، که هست:
چهار طبعش خرج جود و نه سپهرش خاک راه

خسرو اعظم، علاء الدوله، جمشید زمان
رکن دین، بوالفتح، قتلغ شاه بن محمود شاه

صفدر لشکر شکن شاهی که باشد در مصاف
گوهر شمشیر او بر گوهر پاکش گواه

سایه بزدان خداوندی که دست لطف او
دارد اندر تاب آتش آب نیلوفر نگاه

زبده دوران عدو بندی که چشم آفتاب
می نیارد کردن اندر سایه ی چترش نگاه

آن فلک رفعت شهنشاهی که بگدازد ز شرم
بر سپهر از عکس ماه چتر او هر ماه، ماه

و آن ملک پرور جهانداری که بر درگاه اوست
پادشاهان را جبین و داد خواهان را جباه

ای باستحقاق با قصر مشید قدر تو
قصر هفت اختر قیصر پشت نه گردون دو تاه

وی جانگیری که چون در نیزه پیچی روز رزم
بگسلند از هم ز روز و شب قطار سال و ماه

ابر احسان تو گر بر کوه خاره بگذرد
از کمر شاخ زمرد سر بر آرد چون گیاه

ور تفی ز اندیشه ی قهر تو بر دریا رسد
هر کجا چاهیست آتش رخ برافروزد ز چاه

تاجبخشی را پناهی پادشاهی را شکوه
اهل دل را پایمردی اهل دین را دستگاه

هر کجا عون تو آمد مهر برچیند قضا
هر کجا عفو تو امد رخت بر بندد گناه

صورت جاه تو چون در بارگاه آید؛ شود
بارگاه از فرّ او فردوس بی هیچ اشتباه

دین پناها مر امامی را ز راه اعتقاد
ورد اوقاتست حرز مدح تو بیگاه و گاه

گر درین حضرت جبونی یابد اندر ملک نظم
هم ز حکمت صور سازد هم ز رفعت بارگاه

تا ز ترکیب طبایع بسته بر ایوان چشم
پرده ی باشد سپید و گله ی دروی سیاه

چشم روشن بادت از دیدار نور چشم ملک
دوست گو بفزا ازین معنی و دشمن گو بکاه
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲ - در مدح ظهیرالدین نصیر الملک صاحب دیوان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴ - کماندار چشم تو در ناتوانی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.