۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰

آن شنیدی که خار در گلزار
گل خوشبوی را برادر خواند

راست می گفت لیکن از پی خار
هیچ دانا درخت گل ننشاند

بلکه دانا چو گلبنی پرورد
چون بر اندام اولیا افشاند

ای امامی بگل نگردد خار
چشم ادراکت از چه خیره بماند

گل بی خار کس نکشت و نرست
هیچکس هیچ جا ندید و نخواند

بوی گل، گل بلطف یار دهد
بلبلی را که دل ز خار بماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.