۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷

زهی نوک کلک تو بحر معانی
زهی لفظ عذب تو عقد لالی

ز عفد لآلیت جان را مفرح
ز بحر معانیت دین را معالی

سپهر جلال تو ز اندیشه بر تر
حدود کمال تو زندیشه خالی

کمال تو از ذروه ی لا مکانی
جلال تو از عالم لایزالی

و گر بگذرد در ضمیر تو ملکی
حوادث شود منقطع زان حوالی

روان خرد عاجز آمد ز مدحت
که بس بی نظیری و بس بی همالی

ترا عمر بادا که خورشید گردون
کند پیش خورشید رویت هلالی

ترا حکم بادا که عقد تو زیبد
که در صحن دولت کند کو توالی

دگر تا شود پیش اهل تناسخ
جهان از دواوین اشعار خالی

بر اوراق دیوان گیتی مبادا
بجز مدحت عز دین بوالمعالی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.