هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و جدایی از معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه عشق و دل‌بستگی به یار، آرامش و عقل او را برهم زده است. او از زلف و چشمان معشوق یاد می‌کند که باعث سلب قرار و آسایش او شده‌اند و غم عشق، او را زبون و اسیر کرده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۵

مرا که گفت که دل بگسل از دیار و ز یار
که باد صبح امیدش چو روز من شب تار

دلم به حکم که برتافت مهر از آن سر زلف
کز او شدست پراکنده عقل را سر و کار

روانم ارچه جدا ماند از آن دو نرگس شوخ
که مست باده ی سحرند در میان خمار

به بی قرار دو زلف و به دل فریب دو چشم
مرا شکسته ی غم کرد یار خسته ی زار

بماند با من از آن هر دو دلفریب، فریب
ز من ببرد بدان هر دو بی قرار، قرار

فروغ آن لب لعل و خیال آن خط سبز
که آتش دل صبرند و خار چشم وقار

گهی زبون زبونم کنند با غم عشق
گهی اسیر اسیرم کنند بی رخ یار

امامیا چو نگارت مرا ز دست بداد
تو دست و چهره همی کن به خون دیده نگار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.